نتایج جستجو برای عبارت :

علاقه بسیار شدیدی به بعضی پسرها در خودم حس میکنم

چرا علاقه بسیار شدیدی به بعضی پسرها در خودم حس میکنم؟
 
سلام من پسری 21 ساله هستم. از دوران بلوغ علاقه خیلی کمی نسبت به جنس مخالف دارم.با این که چندین بار موقعیت ارتباط با جنس مخالف (درخواست از طرف مقابل) رو هم داشتم اما هر وقت به ارتباط جنسی فکر می کنم حالت تهوع بهم دست میده. ناگفته نماند که علاقه بسیار شدیدی به بعضی پسرها در خودم حس میکنم که تا الان سرکوبش کردم ولی ادامه این روند برایم ممکن نیست.لطفا راهنمایی کنید
ادامه مطلب
 
در کل هر وقت یه پسر برای شما ابراز احساسات کرد، به محض متوجه شدنش، اگه واقعا در شرایط تشکیل رابطه نیستید به هر دلیلی، آب پاکی رو بریزید روی دست اون پسر و بهش بگید نمیشه. اگه دیدید اصرار میکنه یا اذیت میشه، از لیست کانتکهاتون برش دارین.
 
پسرها خیلی حساس و شکننده هستن. 
یعنی ما دخترا واقعااااااااا قوی هستیم.
 
اصلا و ابدا هیچیمون نمیشه.
پسرها داغون میشن.
به پسرها سردرد ندیم،
اذیتشون و تحریکشون نکنیم.
احساساتشون رو به بازی نگیریم.
 
پسرها گناه
یکی از مسائلی که در مورد دخترها و پسرها مطرح می شود این است که دخترها احساسی هستند در مقابل پسرها منطقی می باشند . دخترها می خواهند بدانند چرا پسرها احساسات ندارند و پسرها هم می خواهند بفهمند که چرا دخترها فقط بر اساس احساساتشان زندگی می کنند و منطق ندارند . این تفاوت یک مساله روانشناسی فوق العاده پیچیده است که در این مطلب سعی می شود به زبان ساده مفهوم علمی این تفاوت رسانده شود .
ادامه مطلب
یکی از مسائلی که در مورد دخترها و پسرها مطرح می شود این است که دخترها احساسی هستند در مقابل پسرها منطقی می باشند . دخترها می خواهند بدانند چرا پسرها احساسات ندارند و پسرها هم می خواهند بفهمند که چرا دخترها فقط بر اساس احساساتشان زندگی می کنند و منطق ندارند . این تفاوت یک مساله روانشناسی فوق العاده پیچیده است که در این مطلب سعی می شود به زبان ساده مفهوم علمی این تفاوت رسانده شود .
ادامه مطلب
سلام
خیلی وقت ها هستش که بعضی از پسران دوست دارن شماره دختر مورد علاقه شون برای ازدواج رو داشته باشن. آرزو دارند دختره بهشون روی خوش نشون بده. بعضا توی خیابون یا محیط کار یا دانشگاه دنبال شماره دختر مورد علاقه شون هستند، اما اگه شماره طرف رو به دست بیارن نمی تونن بهش زنگ بزنن.
میخوام بفهمم چرا این دسته از پسرها با شرایطی که نوشتم از نزدیک شدن به دختره دوری میکنن، انگار یه چیزی مانع ارتباط بیشتر گرفتن با دختر میشه، اون چیز دقیقا به ویژگی روحی و
 
به نظر من، مشکل ما ایرانیا،
 
اینه که
 
فارغ از جنسیتمون،
اغلب اهل توهمیم.
 
دخترا توهم اینو دارن که همه پسرها عاشقشونن.
 
پسرها توهم اینو دارن که همه دخترا عاشقشونن.
 
و با همین توهمات اشتباه به هم سیگنال میدن.
 
من خودم همیشه توهمم این بود که پسرهای ایرانی خیلی زیاد بالغن (چندین سال قبل) وقتی به سی سالگی میرسن.
 
بعدها تصورم عوض شد.
 
من کلا یه پسر بالغ درست و حسابی بین پسرای بالای سی و خورده ای دیدم و اونم همین مرد هست که میخوام بقیه عمرم رو با
چرا خیلی از دخترا موقعیت های خودشون رو راحت از دست میدن؟، چرا خیلی از دخترا راه رو برای پسرها می بندن؟ اینا سوالات مهمی هستن، بذارید این طوری تعریف بکنم سوالم رو که واضح بشه.
من یه بار تو دانشگاه از یک دختر که همکلاس مون بود خواستگاری کردم، یعنی نرفتم خونه شون، رفتم ابراز علاقه کردم و گفتم اگه اجازه بده می‌خوام برم خواستگاریش. بعد گفت فکر میکنم و بعد فکر کردنش جواب نه داد.
به هر حال خب محیط دانشگاه هم یه جوریه که وقتی یکی با یکی دوست شه، یا ع
سلام 
من یک دختر ۲۲ ساله هستم، دانشجوی ارشدم، در دوران لیسانس تعداد دخترهای کلاس مون خیلی زیاد بود و لازم نبود با پسرها در ارتباط باشم، اما تو دوران ارشد برای انجام پایان نامه لازمه دائم با پسرها هم صحبت باشم، علاوه بر این رشته ی من آزمایشگاهیه و باید دائم تو آزمایشگاه باشم.
راستش خیلی میترسم از پسرها، همه ش میگم نکنه حرکتی انجام بدم که تحریک کننده باشه، نکنه حرفی بزنم که روشون به روم باز بشه، راستش همه ش میترسم پشت سرم حرف های نامربوط بزنن
سلام
اول از هر چیز بگم معتقدم توی دنیا اون چیزی که انسان ها رو یه جامعه میکنه شباهت هاشون نیست، بلکه درک درستیه که از تفاوت هاشون دارن، (جایی این جمله رو خوندم)، این رو گفتم چون به عقاید مختلف در صورتی که آسیب زا نباشن واسه جامعه احترام قائلم و تک بعدی نیستم.
اما با کمک کردن به همدیگه و به اشتراک تجربیات مون شاید بتونه راهمون رو روشن تر کنه. راستش تو محیطی که من هستم دوستی دختر و پسر رو بد میدونن، حالا به دلایل تعصب بیشتر، البته طبق تبعیضاتی که
سلام
یه دختری هستم که به کمک و راهنمایی احتیاج دارم. حدود ۲ سال پیش یک آشنایی زیر نظر خانواده ها شروع شد، فراز و نشیب هایی داشت، و متاسفانه به شکل مناسبی تموم نشد.
فکر می کردم می تونم ایشون رو فراموش کنم ولی خیلی بهشون علاقه دارم و نتونستم. حالا می خوام دوباره خودم شروع کنم. می خوام خودم یک بار این کار رو انجام بدم، یه زمانی ایشون بهم پیشنهاد داد ولی حالا من این کار رو بکنم، می خوام تلاشم رو بکنم برای اینکه ۲۰ سال دیگه حسرت نخورم.
دوست دارم اگه
پسرها چگونه عاشق می شوند ؟
 
احتمالا این سوالی هست که هر دختری از خودش می پرشه و دوست داره بدونه پسرها واقعا چگونه عاشق می شن ؟ و یا اینکه اصلا پسرها عاشق میشن یا نه ؟
 
معمولا همه فکر می کنن پسرها فقط به دنبال رابطه جنسی با دخترها هستند، این ذهنیت به این دلیل به وجود اومده که یکسری پسرهای بدون شخصیت فقط و فقط نگاه جنسی به دخترها دارن که متاسفانه تعداد این پسرها امروزه خیلی زیاد شده !!
 
 
وقتی اغلب پسرها بعد از مدت کوتاهی که از آشنایی شون با دخت
ماجرای رابطه دخترها و پسرها در سایت دیوار
سایت دیوار سایت بسیار خوبی است به شرط آنکه در دام سوءاستفاده گران نیفتیم.در اینجا ماجرای رابطه من و امیر حسین که در سایت دیوار پیام گذاشته بود را برایتان آورده ایم که در ادامه می خوانید
به ادامه بروید
ادامه مطلب
سلام
من پسری ۲۷ ساله هستم، راستش از نظر من، بعضی از پسرها (دقت کنید گفتم بعضی) وقتی میگن دخترها سخت گیرن بهونشونه، تو هیچ چیز قانون صد و صفر وجود نداره، صد در صد دخترها سخت گیر نیستن، صد در صد پسرها سخت گیر نیستن، من براتون ۴ مورد رو مثال میزنم؛
خودم ، دوستم ، برادرم با پسر داییم
مثلا پسر داییم ، وقتی سنش زیر ۲۲ بود دنبال ازدواج بود، ولی از ۲۲ تا ۲۶ میگفت من پول ندارم ، باباش میگفت من کمکت میکنم، بعدش هم میگفت دخترها سخت گیرن. با اینکه حداقل پ
امروز، دست خودم را گرفتم، رفتیم به یک کافه ی قشنگ، یک میز، زیر شاخه های درختی فوق العاده انتخاب کردم، نشستم و ساعت ها غرق خواندن کتاب شدم، امروز خودم را به یک روز خاص دعوت کردم، به یک روز متفاوت! روزی که در آن، خودم در کنار خودم، بخاطر خودم و برای خودم زندگی میکنم! امروز خودم را به بستنی مورد علاقه ام دعوت کردم، برای خودم شاخه گلی خریدم و آن را به دختر بچه ی زیبایی که لبخند شیرینی بر لب داشت هدیه دادم، امروز در کنار خودم خوشحال بودم و زندگی را ب
سلام دوستان
سوالم اینه که آیا یه پسر میتونه عاشق دختری باشه ولی با دختر دیگه ای ازدواج کنه؟، خیلی از پسرها وقتی عاشق میشن و به عشق شون نمی رسن قید ازدواج رو میزنن، ولی یه سری پسرها هم هستن که فکر میکنی واقعا عاشقت هستند، کلی به در و دیوار میزنن ولی بعدش راحت میرن با یکی دیگه. یعنی تو این حالت اصلا عاشق نبوده و فقط ادعای عاشقی بوده؟
بعد چه جوری میشه که آدم قبلی رو فراموش میکنن؟
من خودم دخترم، تجربه ی یه رابطه ی بی سرانجام رو داشتم، طرفم بعد من رف
سلام. 
دختر هستم. 27 ساله، مدتی هست که سوالی فکرم رو مشغول کرده.
من دختر خوب زمان قدیمم. دقیقا همون تعریفی که چندین سال پیش مادر بزرگها از "دختر خوب" داشتن! دختری که سر به زیره ، با پسرهای نامحرم خوش و بش نمی کنه، با پسرهای غریبه ی بیرون خونه حرف نمی زنه ،  شماره به کسی نمیده، سر سنگین و متین و جدیه ... 
نه تنها از لحاظ عرفی ،بلکه از نظر دینی هم مسئله همیشه برام این طوری جا افتاده بوده و هنوزم همین طوره، هیچ وقت درست نمیدونستم پنهانی با یک پسر عشق و
در محیطی بزرگ شدم که نهایت حرفم با یه پسر سلام و خداحافظی بود. تو کتاب داستان ها از آقا گرگه میگفتن، طوری که ترس رو بهمون تزریق میکرد. حد و حدوداتی لازم بود صحیح، ولی نتونستیم همدیگه رو خوب بشناسیم.
اینکه قبل هر جنسیتی انسان هستیم، اینکه همه مردان هیز، خلافکار ، متجاوز و یا زورگو نیستن و یا همه زن ها آهن پرست، خودنما و یا پی خوشگذرانی! زنان و مردان بزرگ دل و خوب کم نداشتیم و نداریم، هر کی دور و اطراف خودش رو ببینه متوجه میشه! 
من خودم در مورد مرد
میخواستم یک پست بذارم در خصوص روابط دخترها و پسرها و ربط شون به هم، اینکه گذشته ما بهم مربوطه یا نه، cj هستم کاربر حدودا قدیمی خانواده برتر، حرف های دلم هست چیزی که فکر میکنم درسته.
اول از همه میخوام راجع به سیاست بگم؛
من اندازه هیچی از سیاست بدم نمیاد، آدم باید با کسی که زندگی میکنه مثل کف دست باشه، سیاست مال دشمنه، سیاست پول گرفتن از شوهر، سیاست شوهر کردن با یه آدم پولدار، سیاست خوب نشون دادن و سالم نشون دادن خود. 
بعضی ها میگن آخه به کسی چه
سلام 
دختری 22 ساله هستم، من یه سوالی برام پیش اومده که شاید به نظر احمقانه باشه ولی من این چند وقت اخیر که مجبورم دائما ماسک بزنم به خاطر شیوع کرونا، متوجه تفاوت فاحش برخورد جنس مخالف با خودم نسبت به قبل شدم.
خیلی ساده بخوام بگم این روزها که ماسک میزنم تقریبا دو برابر قبل مورد توجه پسرها هستم از ظاهرم به خصوص چشم و ابروم خیلی تعریف و تمجید میشه نسبت به قبل اصلا به غیر از اون یه جورایی مهربانانه تر باهام برخورد میشه و در کل احساس میکنم جذاب ترم
سلام
خواهش میکنم آقایون جواب بدن، خواستم نظر پسران رو در مورد این حرف بدونم (فکر میکنم از دکتر هلاکویی باشه) اینکه، عشق بالاترین حد نیاز جنسی نسبت به ی نفرِ ...، این درسته واقعا؟، نظر پسران چیه؟
یعنی وقتی یه پسر میگه عاشق یه دختری شدم یعنی عاشق رابطه جنسی با اون خانوم شده؟، یعنی فکر میکنه اون خانوم میتونه نیاز جنسیش رو برطرف کنه؟، مگه این نیست که میگن پسرها با کسی که عاشقش نیستن هم میتونن رابطه جنسی داشته باشن، پس عشق چه فرقی داره؟
یادمه یه ک
سلام
یه آقا پسری هست که به قصد آشنایی بیشتر با هم ارتباط داریم. وقتی با همدیگه صحبت میکنیم یکسره از کلمه چشم استفاده میکنه و هر چی میگم جوابش چشم هستش. میترسم نکنه کلا آدم ضعیفی باشه. 
البته تا جایی که میشناسمش و دیگران میشناسنش آدم مغروریه، توی خانواده و دوستانش هم کم رو و ظلم پذیر نیست و تا حدودی هم زرنگ و خود متکی هستش ولی به هر حال موقع صحبت کردن با من مدام بهم چشم میگه. 
میخوام بدونم تجربه شما از برخورد با این طور پسرها چی بوده؟، آقایون هم
از خودم خسته م.
دلم گرفته.
فکر میکنم به م.ح.ز علاقه مند شدم ولی نمیدونم.
دو روزه خودش پیام نداده و وقتی میگه بعدا میبینمت نمیاد. فکر کنم باید دل بکشم.
مثل ح.ح...
چقدر بدم میاد از خودم، چقدر بدم میاد...
این روزها بیشتر میخوابم. که قبلش تو خیالم باشم...
ته همه شون، از خودم بدم میاد.
همین...
سلام
پسری هستم 23 ساله، از حدود 5 سال پیش متوجه احساساتم به یکی از دختران فامیل شدم، که نسبت پدرش با ما نزدیکه، اول با خودم گفتم حتما درگیر احساسات دوره جوانی شدم، ولی همینجور که می‌گذشت علاقه من به ایشون بیشتر میشد، پیش خودم برنامه ها ریختم که چه زمانی حرف دلم رو بهش بزنم و از علاقه خودم آگاهش کنم، تو این چند سال خیلی سعی کردم خودم رو به خانواده ایشون نزدیک کنم، و به نوعی به خودشون هم بتونم نزدیکتر بشم تا از علاقه من باخبر بشه، حتی یک بار هم به
جمله‌ی "نباشی،نیستم"لزوما خبر از مرگ کسی در نبود شما را نمی‌دهد..این یعنی نباشی دیگر آن ادم سابق نیستماین که آدم سابق نیستم، یعنی دیگر مثل قبل زندگی نمی‌کنممثل قبل نمی‌خندماز خودم عکس نمی‌گیرمسینما نمی‌رومهیچ چیز سرذوق نمیاوردماهنگ مورد علاقه.....غذای مورد علاقه.... لباس مورد علاقه...هیچ علاقه ایی وجود نداردنه سردی بستنی توی چله تابستان رو حس میکنمو نه گرمای هات چاکلت توی برف زمستانهیچ حسی وجود نداردتوی آینه به خودم لبخند نمی‌زنمشب‌ها
هر جامعه ای نقاط قوت و ضعفی داره.
توی جامعه ایران
یه مسئله ای که من میتونم بهش خرده بگیرم
علاوه بر مردسالاری که توی بعضی خانواده ها حاکم هست (باید این خانواده ها دختر داشته باشن تا اینو درک کنن)
مسئله بعدی نگاه به مادر خانواده هست.
با مادر خانواده مثل یه آدم معمولی رفتار نمیشه.
فکر میکنن چون مادر هست (مخصوصا پسرها) و توی موضع ضعف هست و باید ازش محافظت بشه،
پس خیلی وقتها حرفاش حجت هست و حرفاش به حرفای بقیه اعضای خانواده و حتی همسرشون رجحان داره.
ح
یکی از پسرهایم، محمد حسن، کیف می‌کنم از تماشایش. از نهایت لذتی که از یادگیری می‌برد، از حرکات سنجیده و مردانه‌اش، از کلمات آهنگین و بانمکش، از علاقه‌اش به من، از علاقه زیاد و شیرینش به من که در تک تک رفتارها و کلمات و برگه‌های امتحانی‌اش به طرز پنهانی، پیداست. تمرین شب می‌دهم؛ همه از زیادی تمرین‌ها شکایت می‌کنند. او آرام، بدون ذره‌ای جلب توجه، بدون اینکه حتی تلاش کند تا صدایش را بشنوم، به بقیه بچه‌ها یادآور می‌شود که تمرین‌ها بخاطر
روش های جذب پسرها برای ازدواج چیست ؟
 
1-خودتان را بهتر از آنچه می باشید نشان ندهید :هرگز سعی نکنید خودتان را از آنچه هستید بهتر نشان دهید . اگر به ازدواج با پسری فکر می کنید و همین باعث می شود ناخودآگاه بعضی رفتارهای ساختگی از خود نشان بدهید ، در این مواقع خودتان مچ خودتان را بگیرید و حساب کنید تا کی می توانید به این رفتارهای ساختگی ادامه بدهید . گذشته از این اگر قصد ازدواج با پسری را دارید می بایست او را 20 تا 30 درصد بدتر از چیزی که شناختید تصور
روش های جذب پسرها برای ازدواج چیست ؟
 
1-خودتان را بهتر از آنچه می باشید نشان ندهید :هرگز سعی نکنید خودتان را از آنچه هستید بهتر نشان دهید . اگر به ازدواج با پسری فکر می کنید و همین باعث می شود ناخودآگاه بعضی رفتارهای ساختگی از خود نشان بدهید ، در این مواقع خودتان مچ خودتان را بگیرید و حساب کنید تا کی می توانید به این رفتارهای ساختگی ادامه بدهید . گذشته از این اگر قصد ازدواج با پسری را دارید می بایست او را 20 تا 30 درصد بدتر از چیزی که شناختید تصور
سلام دوستان 
من دختری ۲۶ ساله از یه شهر بزرگ هستم که لیسانس پرستاری دارم و طرح میگذرونم، پدرم کارگر و از نظر مالی سطح پایین هستیم ولی در ازدواج من سخت گیری نمی کنم اصلا برام مادیات مهم نیست این دوره پسرها خیلی سخت میگیرن.
من موارد زیادی خواستگار داشتم ولی هیچ کدوم حتی زنگ نزدن جواب بگیرن هر چی هم فکر میکنم میبینم من چه مشکلی دارم برای همین اینجا دارم پیام میذارم که از شما نظرات تون رو بپرسم از نظر ظاهری خوشگل هستم ولی از لحاظ جثه ریزه میزه هست
روش های جذب پسرها برای ازدواج چیست ؟
 
1-خودتان را بهتر از آنچه می باشید نشان ندهید :هرگز سعی نکنید خودتان را از آنچه هستید بهتر نشان دهید . اگر به ازدواج با پسری فکر می کنید و همین باعث می شود ناخودآگاه بعضی رفتارهای ساختگی از خود نشان بدهید ، در این مواقع خودتان مچ خودتان را بگیرید و حساب کنید تا کی می توانید به این رفتارهای ساختگی ادامه بدهید . گذشته از این اگر قصد ازدواج با پسری را دارید می بایست او را 20 تا 30 درصد بدتر از چیزی که شناختید تصور
سلام
دختری ام ۱۹ ساله. سال دوم دانشگاه. چادری ولی خب امروزی نه اینکه مذهبی نباشم اما خیلی هم شدید نیستم. از سال اول از یکی از پسر های ترم بالاتر خوشم اومد. به خودم تلقین میکردم که من دارم بزرگش میکنم اصلا علاقه ندارم بهش، این یه حس الکیه و میگذره ...
وقتی میدیدمش تو راهرو ها یا کلاس های مشترک عمومی استرس تمام وجودم رو برمیداشت. خیلی سعی میکردم که به خودم بقبولانم که این استرس رو من در مواجهه با همه پسرها دارم، چون بالاخره سال اولمه و... ، ولی اینطو
هیچ چیزی به نام "اثبات عشق" وجود نداره. پسرها لطفا دوشاخه محبت رو بکشید! تمام
شاعر میگه:
موندم زخم خوردم از قلبم * چون نمیشد از عشق برگردم !
پس اول اینو گفتم که بدونید خودم زخم خورده هستم و درک تون میکنم ولی آدم تجربه کسب میکنه که بفهمه که نفهم و گوسفند باقی نمونه، الانم میخوام تجربیاتم رو به شما انتقال بدم، پسرهای مثل خودم پسرهای گل و عزیز و احساسی که الحق اسم تون بد در رفته، ولی میدونم که بیشتر از هر دختری گریه میکنید در خلوت تون.
ولی میدونم که
پست «تنهایی» رو یادتونه؟ به دلایلی همکارم نتونست امروز در کارگاه شرکت کنه و من باید به جای او بحث «تجاوز» را تسهیل‌گری می‌کردم و بحث خودم یعنی «تنهایی» را هم به یکی دیگر از همکارها سپردم چون اجرای دو بحث آسان نبود.
خیلی خیلی استرس داشتم. چندین بار مطالب رو دوره کردم، مسیر بحث را در ذهنم مرور کردم و همچنان پر از استرس بودم. باید برای یک سری نوجوون دختر و پسر درباره تجاوز صحبت میکردم؛ تجاوز جنسی، بدنی، کلامی و مجازی. خیلی خیلی برایم سخت بود. در
سلام دوستان
من دیشب یه متنی رو نوشتم که امروز بیام اینجا پست کنم، ولی برحسب اتفاق توی نظرات یکی از پست ها به این نظر برخوردم:
"من فکر میکنم با جنس مخالف هایی که اطرافم هستند، با اینکه خوش برخورد هستم، ولی بلد نیستم در طرف طوری حس ایحاد کنم که با من ارتباط عاطفی ایجاد کنه. به قولی: حس خواهرانه ایجاد کردم!"
 این نظر کاملا گویای سوال اولی هست که من می خوام بپرسم.
 من سال آخر دانشگاه هستم تا الان نه از سمت کسی پیشنهادی مبنی بر دوستی دریافت کردم، و نه
روش های جذب پسرها برای ازدواج چیست ؟
 
1-خودتان را بهتر از آنچه می باشید نشان ندهید :هرگز سعی نکنید خودتان را از آنچه هستید بهتر نشان دهید . اگر به ازدواج با پسری فکر می کنید و همین باعث می شود ناخودآگاه بعضی رفتارهای ساختگی از خود نشان بدهید ، در این مواقع خودتان مچ خودتان را بگیرید و حساب کنید تا کی می توانید به این رفتارهای ساختگی ادامه بدهید . گذشته از این اگر قصد ازدواج با پسری را دارید می بایست او را 20 تا 30 درصد بدتر از چیزی که شناختید تصور
دوباره باتفعل حافظ دوباره فال خودم
دلم گرفته دوباره به سوز حال خودم
تو نقطه اوج غزل های سابقم بودی
چه کرده ای که شکستم خیال وبال خودم
چرا نمیشود حتی بدون تو خندید
چرا،چگونه،چه شد این سوال خودم
چرا نمی رسد این بهار بعد از تو
چرا نمیرود این خزان سال خودم
اگر ندهی پاسخی به جان خودت
که میروم به نیستی و بی خیال خودم
سلام خدمت همه ی دوستان
خواهش میکنم جواب این سوالم رو همه با دقت بدید مخصوصا خانم های مذهبی؛
من دانشجوی ترم یک هستم و نوزده سال دارم و آدم مذهبی هستم، من نمیدونم متاسفانه یا خوشبختانه عاشق یک دختر خانمی که همکلاسی من هست و هم سن هم هستیم به احتمال زیاد، و چادری و ظاهرا مذهبی هم هستن شدم، ایشون از همون اولین بار توجه منو جلب کرد، هم سر سنگین و بسیار با وقار هستن و هم چهره ی پاک و معصومی دارند، از همون اول حواسم بود بهش، نه با پسرها شوخی میکرد و صح
وقتی داشتم  سریال doctors رو نگا میکردم
میخاستم پزشک شم
نه به زور دلخوشیِ مامان بابام
خودم بالاخره علاقه مند شدم
من باید همون سال اول این علاقه رو به وجود میاوردم
حالا که این ost سریاله رو گوش میدم
داغ دلم تازه میشه 
حیف شدنش با گوشت و خون حس میشه
کاش زودتر میفهمیدم
شادیِ دل اونا چقدر مهم تره
:)
دیدین؟هنوزم ملوم نیس.. برا همونه ک نشد
نه
شایدم حیف نشد
پس این حسه مزخرفی که اذیتم میکنه چیه
سلام
یه سوالی خیلی ذهنم رو درگیر خودش کرده. بیشتر پسرها، (همه شون رو نمیگم) یا حداقل پسرهایی که من توی زندگیم باهاشون مواجه میشم تا وقتی که توی زندگی شون هستم (منظورم دوست بودن نیست-کلا تا وقتی که باهاشون به نحوی در ارتباطم) احساسی بهم نشون نمیدن و حرفی از اینکه بهت حسی پیدا کردیم یا دوستت داریم نمیزنن، ولی به محض اینکه اون ارتباط تموم میشه یا چند وقت میگذره یا دیگه توی زندگی و دور و برشون نیستم تازه بعد مدتی یادشون میفته که فلانی ما بهت علاقمن
سلام وقت تون بخیر
دختری هستم ۱۸ ساله. پنجم دبستان بودم برام گوشی خریدن. اون موقع ها بین دخترها باب بود که رمان عاشقانه میخوندن. یه جورایی انگار هر کس بیشتر و سریعتر رمان میخوند برنده بود. من نمیدونستم چه تاثیر بدی داره. یه مدت تا امتحان ورودی مدارس گوشیم رو ازم گرفتن. تو دوران راهنمایی تو اپلیکیشن های بی در و پیکر میرفتم. اطلاعات دروغ میدادم. تو اون برنامه، دو نفر بودن که من خیلی باهاشون صبحت میکردم. 
به مسائل جنسی نکشید ولی میگفتن که به لحاظ ع
سلام
واقعیتش سوالی برام پیش اومده که پسر خوشگل از نظر دختر ها چیه؟، بعضی پسر ها که از نظر ما پسرها به اصطلاح بچه خوشگل هستن، وقتی نظر دخترها رو درباره شون میپرسیم میگن بابا این ها انگار دخترن و جذاب نیستن.
یا مثلا من یه دوست چشم آبی دارم عین هری پاتره!، به بعضی دخترها تو تلگرام نشونش میدم غرق میشن که چقد خوشگله و یه کم بزرگتر بشه چی میشه. بعضی ها هم میگن مرد باید جذاب باشه و این جذاب نیست. خب مگه خوشگلی همون جذابیت نیست؟، اگه خوشگله پس چرا جذاب
من خیلی وقتا خودم دست خودمو گرفتم 
خودم اشکای خودمو پاک کردم 
خودم موهامو نوازش کردم 
خودم خودمو آروم کردم 
خودم تو آیینه قربون صدقه خودم رفتم 
خودم خودمو رها کردم 
خودم حال خودمو پرسیدم 
من خیلی وقتا خودم هوای خودمو داشتم 
بهترین دوست زندگیم فقط و فقط خودم بودم ....
خب حقیقتش این ه که منم الان باید یاری داشتم و با یاری با هم در قرنطینه بودیم، ولی با رد انتخابم توسط خانواده از یک سو، و با تغییر شناخت و احساساتم نسبت بهش از سوی دیگه، الان در فاز سینگل فور اِوری و کی میاد منو دوست داشته باشه و کسی دوستم نداره، نشستم با بغض عکس دو نفری دوستامُ لایک می‌کنم و فکر می‌کنم برای دوران پیری‌ام حتماً یه گربه و سگ باید داشته باشم.
حالا البته هر روز خودم رو که تو آینه می‌بینم می‌گم چه دختر خوشگلی ولی خب، چادر هم مزید
خب من همیشه آرزو داشتم که آرشیو سارا رو تا جای نسبتا خوبی بخونم. چون می‌دونی هروقت به طور رندوم می‌رفتم یک ماه خیلی قدیمی رو می‌خوندم کاملا حس می‌کردم هر لحظه ممکنه از خنده خفه شم. و امروز که سعی کردم کمپبل بخونم ولی نتونستم، نشستم و آرشیو سارا رو خوندم بالاخره:)
و فکر می‌کنی چی پیدا کردم؟ این رو. بله! همه پسرهای گروه عین همند:)) یعنی مثلا موقع مصاحبه یک الگو از پسرها می‌ذارن جلوشون و هرکی با اون fit شد همون رو انتخاب می‌کنند و خب محض تنوع هم ک
سلام
پسری هستم 23 ساله و سال اولم هست که وارد عرصه دبیری در آموزش و پرورش شدم. به اصرار اطرافیان با توجه به شغلم میگن چرا ازدواج نمی کنی و فلان، در حالی که من اصلا به ازدواج فکر نمی کنم و به نظر خودم خیلی زوده در سن 23 سالگی ازدواج کردن. 
در ضمن من یک معلمم و حقوقم بسیار کم هست و با این موج گرونی بیش از حد ازدواج رو در این دوره غیر ممکن میبینم. جدای از بحث مملکت و گرونی، بنده شخصیت کمالگرایی دارم و به چیز های زیادی علاقه دارم و تشنه یادگیری هستم و دو
سلام
در ابتدا از همه ی اون هایی که میخوان برام وقت بذارن ممنونم.
راستش دختری هستم ۲۳ ساله و دانشجو، ۳ سال پیش عاشق پسری شدم و تقریبا ۳ ساله با هم هستیم، این آقا پسر همونی بود که من میخواستم، از لحاظ شخصیت، پاکی، قیافه، خانواده خوب و ... .
از لحاظ مالی هم حدودا هم سطحی هستیم، خوش حال بودم، عاشق کسی هستم و خدا کسی رو سر راهم قرار داده که مثل بقیه پسرها نبود، مثل بعضی از پسرها نیست که هر روز با یه دختر باشه یا دنبال هوس، منم به جز اون به کسی فکر نمیکن
سلام
میخواستم ازتون یه سوال بپرسم لطفا آقایون جواب بدن. 
خیلی وقت ها میشنوم از بعضی ها میگن که من اگه بخوام برم خواستگاری، حتی یه نفر هم نباید تو خانواده دختر معتاد باشه! مثلا اگه شوهر خواهر دختره معتاد باشه یعنی چی؟ (مثلا پدر دختره معتاد باشه ... ولی آدم خوبی باشه... تو شهرشون آبرو داشته باشه...، دستش به دهنش میرسه... وضع مالی متوسط به بالا ...)
دختره خودش پاک، با حجاب، باشخصیت، شاغل، از نظر زیبایی در حد خوب ...، خب آخه آقا پسر خوب، شما میخوای بری دخ
حتی خودمم نمیدونم دارم با خودمو و اینده ام چکار میکنم ...انگار که خودم نیستمدور شدم از خودم از هدفم از عشقم و از علاقه هام ...تنها چیزی که دارم میبینم اینه ک دارم دیوانه وار خرید میکنم ...من شدم ادمی که نباید ...سردمه انقدر سرد که ذهن و روح و جسمم همشون یخ زدن ... سرماش انقدر زیاده ک حتی گاهی با سوزش استخونهام به خودم میام ...نمیزارم اینجور بمونه از همین امروز تلاش میکنم و دوباره اونی میشم که باید ...
سلام
میخواستم بدونم پسرها وقتی با دختری شوخی میکنن عموما این شوخی کردن شون برای چیه؟، معمولا هدف خاصی از شوخی کردن شون دارن؟، اصلا چه جور پسرهایی شوخی میکنن با دختر و حرف مثلا خنده دار میزنن؟
راستش یکی دو بار کنار پسر مورد علاقه م که نشسته بودم شوخی میکرد و شوخیش به نظرم اصلا خوب نبود و حتی خوشم نیومد و دلخور هم شدم. ولی چیزی نگفتم دیگه. به نظرتون عمدی شوخی کرده که منو برنجونه یا نه منظوری نداشته؟، البته شوخی بد نه ها. منظورم این نیستش. مثلا یه
سلام 
یه سوالی که چند وقته فکرم رو مشغول کرده اینه که پسرها از اتاق خواب دختری که رفتن خواستگاریش چی میفهمن؟، آخه اتاق خواب من خیلی کوچیک و ساده ست و فقط یک تخت دارم و یک میز کامپیوتر و دیگر هیچ... 
نه گل و گلدونی دارم نه آنچنان چیزهای تزئینی و لوکس. معمولا هر کی میاد خواستگاریم میریم تو اتاق خودم تا با هم صحبت کنیم. حالا چون من اتاقم خیلی ساده ست ممکنه آقا پسر به این فکر بکنه که من آدم خسیسی هستم که چیز خاصی تو اتاقم ندارم، یا افسرده و دل مرده ام
به نام خدا 
سلام
بالاخره بعد از چند وقت تونستم وقت کنم و به کار های مورد علاقه ام بپردازم
یکی از کار های مورد علاقه من کامپایل لینوکس برای برد خودم هست.
کلا اینکه برنامه های Bare-Metal بنویسم
یعنی برنامه ای به زبان سطح پایین که به صورت مستقیم روی سخت افزار اجرا بشه بدون هیچ سیستم عاملی
ادامه مطلب
سلام به همه
من دختری 20 ساله هستم و تا حالا با هیچ جنس مخالفی نه ارتباط خاصی داشتم نه به کسی علاقه مند شدم، چون کلا حس میکردم سنم واسه این چیزها مناسب نیست ولی الان که بیشتر در اجتماع هستم و سنم بیشتر شده واسم خیلی سوال شده چطور میشه فهمید شخصی فقط واسه آشنایی و شناخت بیشتر قبل از ازدواج میخواد به آدم نزدیک بشه، چون اینم میدونم که ممکنه بدون یه کم آشنایی دختر و پسر کار به خانواده و خواستگاری نکشه.
از طرفی منکه اصلا پسرها رو نمیشناسم، نمیتونم تش
من که مشغول خودم بودم و دنیای خودم
می نوشتم غزل از حسرت و رویای خودم
من که با یک بغل از شعر سپیدم هر شب
می نشستم تک و تنها لب دریای خودم
به غم انگیز ترین حالت یک مرد قسم
شاد بودم به خدا با خود تنهای خودم
من به مغرور ترین حالت ممکن شاید 
نوکر و بنده ی خود بودم و آقای خودم
ناگهان خنده ی تو ذهن مرا ریخت به هم
بعد من ماندم و این شوق تمنای خودم
من نمیخواستم این شعر به اینجا برسد
قفل و زنجیر زدم بر دل و بر پای خودم
من به دلخواه خودم حکم به مرگم دادم
خونم ا
ببخش مرا مادر. رنجها و دردهای یکی دو سال اخیر و به خصوص هفت، هشت ماه گذشته، انقدر مرا درگیر جسم و روح خودم کرده است که آماده ی سخن گفتنِ با تو نبوده ام. حتمی از همین آغازِ نوشته ام معلومت شد که چگونه مادری برایت خواهم بود. من مادری هستم که مدام بابت کم کاریها خودم را مواخذه می کنم، ضمن اینکه هماره، ترسِ بزرگِ آسیب زدن به فرزندانم به جهت ناکاملی هایم با من است.
از دنیای پسرها چیز زیادی نمی دانم، همین ترسهایم را بزرگتر کرده است. هورمونهایم این ماه
سلام و عرض ادب،
من پسری هفده ساله و سال آخر می باشم و همچنین بسیار هم مذهبی هستم. چند وقتیه که فکر میکنم به یک خانم بزرگتر از خودم علاقه پیدا کردم. این خانم حدودا چهار سال و چهار ماه از من بزرگتر هستند. من مقدار کمی ایشون رو میشناسم ولی ایشون من رو نمیشناسن. این در حالیه که حتی یک بار از نزدیک ندیدم شون و اصلا صورت شون رو ندیدم، حالا میشه برادران راهنماییم کنید از کجا بفهمم که من واقعا به ایشون علاقه دارم؟
ادامه مطلب
حقیقتا من یک نفر نیستم 
چهار نفرم در یک جسم نیمه ضعیف که تمام تلاششو میکنه با تمام ضعفاش قوی به نظر بیاد
سعی می کنهکار و علاقه و دوستان و خانواده رو همزمان پیش ببره،کسی ازش دلخور نشه.
 برای علاقه هایی که تاالان ازشون گذشتم تلاش میکنم و نه تنها خسته نمیشم حالمن از قبل بهتره.
دبیرستان میگفتن علاقه رو بیخیال طبق جامعه ات پیش برو.بعد درکتارش علاقه ام برس.
اما حالا میگم وقتی علاقه نباشه تو ی ماشینی بی هیچ حس زندگی
حس زندگی اینروزا برام قابل لمس تر
سلام
میخوام تجربه خودم رو درباره یه موضوعی که این روزها خیلی میان دختر پسرها (بیشتر پسرها) اتفاق میافته تعریف کنم و شاید درس عبرتی برای یکی بشه و به عواقبش گرفتار نشه. 
وقتی 19 ساله بودم به یه عروسی از طرف یکی از فامیل ها دعوت شده بودیم تو یه شهر دیگه و چون خانواده نمیتونستن برن منو به نمایندگی فرستادن برم عروسی، خلاصه رفتم عروسی و بعد از ظهر بود که داخل کوچه همه داشتن میرقصیدن، یهو چشمم به یه دختر که لای در ایستاده بود و عروسی رو نگاه میکرد افت
یه سری شبا دنبال یه کوچه هایی میگشتم که سر صدایی نباشه ،سال به سال کسی ازش رد نشه،از نور و ماشین و.. خبری نباشه
تا خودم و خودم خلوت کنیم
اینقد خودم بزنه تو گوشه خودم و ،خودم بغض کنه و دلش بگیره و گریه کنه که خودم و خودم قهر کنیم
البته قهرم کردیم..
میدونی چن ماهه خودمو ندیدم؟ جدی جدی قهر کرد رفت..
صبا پا میشدیم باهم درد و دل میکردیم صب بخیر میگفتیم، شبا به بی کسی و تنهایی خودمون میخندیدیم و میشدیم همه کسه هم 
نمیدونم چرا رفت..کجا رفت.چرا تنهام گذاشت
سلام 
من پسری هستم با سن ۲۱_۲۲ سال و دانشجوی یک رشته خوب هستم که بازار کار خوبی هم داره و ۲_۳ ترم دیگه فارغ التحصیل میشم. خانوادم وضع مالی متوسط به بالا داره و کم جمعیت. لازم هست قبلش اینو هم بگم که چند سال قبل در نوجوانی رابطه ای با یک دختر خانم داشتم که علاقه ای ناشی از همبازی کودکی بودن بود که البته خوشون پیشنهاد دادن و توسط خودشون هم تمام شد و به جز این تا حالا تجربه ای در این زمینه نداشتم . 
موضوعی که میخوام مطرح بکنم مربوط به علاقه مندی من به
من یه دختر 24 ساله هستم و معلم. 
از نظر قیافه عادی و از نطر وضع مالی خانوادگی متوسطیم . 2 خواهر و 1 برادر بزرگتر از خودم دارم که‌ هیچ کدوم از اون ها ازدواج نکردن. اون ها هم تأ حدودی شاغل هستند. شاید خیلی از شما فکر کنید که‌ دختر معلم خواستگار زیاد داره اما این موضوع اصلا در مورد من‌ درست از آب در نیومده! تا 2 سال قبل خیلی به‌ ازدواج فکر نمیکردم و همین باعث شد که‌ اون تعداد کمی خواستگار رو هم که‌ داشتم جواب رد بدم، البته خیلی ناراحت نیستم چون آمادگ
توی گیر و دارِ تغییر رشته ام واسه ترم بعد،بالاخره اونقدر با خودم و اطرافیانم مبارزه کردم که به اون چیزی که میخوام برسم و رشته ای رو انتخاب کنم که به تایپ شخصیتیم بیشتر نزدیکه،این بار دیگه حرف هیچکس از هیچ جنبه ای برام مهم نیست،حرف تموم آدم هایی که هزار بار از راهی که میخواستم برم و عاشقش بودم برگردوندنم و پشیمونم کردن.فقط و فقط میخوام علاقه ام رو دنبال کنم حتی اگه یه قرون درآمد نداشته باشه،از امروز صبح تا الان روحیم خیلی خیلی بهتر از روزای د
توی گیر و دارِ تغییر رشته ام واسه ترم بعد،بالاخره اونقدر با خودم و اطرافیانم مبارزه کردم که به اون چیزی که میخوام برسم و رشته ای رو انتخاب کنم که به تایپ شخصیتیم بیشتر نزدیکه،این بار دیگه حرف هیچکس از هیچ جنبه ای برام مهم نیست،حرف تموم آدم هایی که هزار بار از راهی که میخواستم برم و عاشقش بودم برگردوندنم و پشیمونم کردن.فقط و فقط میخوام علاقه ام رو دنبال کنم حتی اگه یه قرون درآمد نداشته باشه،از امروز صبح تا الان روحیم خیلی خیلی بهتر از روزای د
آن‌وقت‌ها مثل الان نبود که توی رخت‌‌خواب پیام‌هایم را بخوانم و اینستاگرام و توییتر را بالا و پایین کنم. مثل وقتی هم نبود که قانون می‌گذارم از ده شب به بعد اینترنت قطع باشد و فقط کتاب حق آمدن به اتاق خواب را دارد. آن‌وقت‌ها من مدرسه می‌رفتم. وقت داشتم. حوصله داشتم. عجله نداشتم. برای همین توی راه مدرسه می‌ایستادم و اعلامیه‌های روی در و دیوار مغازه‌ها و تیربرق‌ها را می‌خواندم. می‌دانستم این یکی شش ماه است مرده. این یکی جدید است و جوان‌م
بسم الله الرحمن الرحیم 
وقتی که با خودم در مورد درس‌ها فکر می‌کنم به این نتیجه‌ می‌رسم که در دوران لیسانس به اندازه‌ی ارشد به درس‌ها علاقه نداشتم. بعضی‌ها را که اصلا پر فایده نمی‌دانستم و اصلا کلاس‌ها را هم درست و حسابی نمی‌رفتم و بعضی‌ها را هم که علاقه داشتم برایشان جوری ارزش قائل نمی‌شدم که به اندازه‌ی نمره‌ی بالا برایشان تلاش کنم. بیشتر دوست داشتم مباحث را بفهمم و خیلی زیر بار نوشتن تمرین نمی‌رفتم. برای همین هم گاهی اوقات نمره‌
روز گذشته اشتباهات زیادی کردم!
یکی از دوستانی که پسر همسن پسر من داشت، آرایشگاه تخصصی کودکانی رو بهم معرفی کرد تا پسرها رو ببریم.
من تصور میکردم که ایشون زیاد در اینترنت هست و مزون ها و آرایشگاه‌ها رو زیاد فالو می‌کنه و درنهایت این گزینه پسندش بوده. با خودم گفتم چه بهتر که برنا با دوستش به آرایشگاه بره.
قبل ورود به آرایشگاه متوجه شدم دوستم قبل‌تر به اینجا اومده بوده و در نتیجه دلم قرص شد که پس کارشون رو هم دیده و فضاش هم مناسبه که بازهم اومده
دیشب هم اتاقیم حرف هایی زد ک ب شدت منو متعجب کرد!
دختر 31 ساله داره بهم میگه ک با ی پسر 22 ساله اینترنتی آشنا شده و داره میره سر قراار و پسره عاشقش هست!! ینی داریم اصلا؟! پسره ی شهر دیگه س-سال سوم لیسانس. هم اتاقی من دکتری فلسفه داره و داره ارشد مجدد میخونه تو رشته روانشناسی!
انقدر راحت کلمه عاشقم شده رو ب کار می برد ک شاخ هام زده بود بیرون. هر شب ساعت 7 میره پارک لاله. میگفت شب ها اونجا بهتر درس میخونم. ولی دیشب کاشف ب عمل اومد ک اونجا با ی جمع پسرها دو
این پست صرفا برای به یاد موندن خواب خودم نوشته شده
من معروفم به دیدن خواب های طولانی و سریالی
و اصولا هیچ‌کس حوصله ی شندیدن کامل خواب هامو نداره، فقط برای خودم جذابیت دارن:)
خواب دیدم توی یه بیابون هستم با چندتا دختر و پسر و پیرمرد و چندجا با چندتا چوب و پلاستیک های پاره حالت پناهگاهی ساختن برای زندگی و یکی از پسرها  به یه دیوار با طول و عرض خیلییییی زیاد جوری که ارتفاعش انگار تا آسمون رسیده بود اشاره کرد و گفت این رو چند سال پیش ثروتمندها ساخ
سلام
بعضی از پسرها هستند میان پست میذارن که ما 17 ، 20 ، 50 جا رفتیم خواستگاری، حالا من کار ندارم به این که جواب چی شنیدن !، فقط اینجا برام سوال پیش اومده بود اون آقا پسر چه جوری 17 تا دختر پیدا کرده رفته خواستگاریش ؟
حالا فرضا بگیم خیلی هم سنتی بوده تا روز خواستگاری هم همو ندیدن بالاخره یه اتفاقی پیش اومده که این همه خواستگاری رفته، سوالم از آقا پسرها اینه که لطفا بگید خواستگاری هایی که رفتید دختر رو از کجا و یا چطوری شناختید که رفتید خواستگاری،
این روزها به تغییر رشته و رفتن پی علاقه ام خیلی فکر می کنم ، از طرفی می ترسم این میل تلاشی برای فرار از وضعیت کنونی باشد - که عمیقا رنجم می دهد - آن قدر بی حوصله ام که حتی یک ربع صبر و تحمل برای به پایان بردن این نوشته را بر نمی تابم.از طرفی نمی دانم این بی قراری و ناراحتی و اندوه زدگی مدام از رخوت و سستی و بی مایگی خودم است و به قول مولانا "از همت دون" در خانه ی غمم یا نه ، واقعا دلیلی وراس آن است ؛ افسرده شده ام ، مشکل تیرویید دارم ، ویتامین دی کم دار
سلام
من یه پسر 22 ساله م. روی صحبت هام با خانم هاست. سوالم اینه اگه یکی از پسرهای همکلاس تون تو دانشگاه که ارتباط تون با هم در حد یه سلام علیک یا یه ذره بیشتره و تیپ و قیافه ش هم مثلا خیلی خوبه یه روز بیاد ازتون بخواد برید یه جای آروم و بعد هم خیلی رک و مستقیم بدون یه کلمه اضافی بهتون بگه هفت ماهه بهتون فکر میکنه، چه حس و حالی بهتون دست میده؟ 
البته قبلش بهتون بگه که میخواد خیلی رک صحبت کنه. این کاری بود که من کردم، بعد ماه ها کلنجار. اونم کپ کرد و گف
سلام
سوالی ذهنم رو درگیر کرده، من خودم دخترها رو ببینم، شاید در اولین جلسه هم نباشه در دومین باری که دیدیم و هم صحبت شدیم بتونم تشخیص بدم که دختره خوبیه یا نه، ولی میخوام بدونم پسرها هم دخترها رو میشناسن؟ 
یا اگه شیفته ظاهر و زیباییش شدن احساسی تصمیم میگیرن؟ مثلا من تو همین وبلاگ متوجه شدم که پسرها رو این مسئله که دختر قبلش دوست پسر نداشته باشه براشون خیلی اهمیت داره آیا با آشنایی یکی دو جلسه پسرها میتونن خودشون به تشخیص برسن خوب یا بد بودن
پست «تنهایی» رو یادتونه؟ به دلایلی همکارم نتونست امروز در کارگاه شرکت کنه و من باید به جای او بحث «تجاوز» را تسهیل‌گری می‌کردم و بحث خودم یعنی «تنهایی» را هم به یکی دیگر از همکارها سپردم چون اجرای دو بحث آسان نبود.
خیلی خیلی استرس داشتم. چندین بار مطالب رو دوره کردم، مسیر بحث را در ذهنم مرور کردم و همچنان پر از استرس بودم. باید برای یک سری نوجوون دختر و پسر درباره تجاوز صحبت میکردم؛ تجاوز جنسی، بدنی، کلامی و مجازی. خیلی خیلی برایم سخت بود. در
سلام 
من یه مشکلی دارم که یه وقت هایی اینقدر از خودم بدم میاد که دوس دارم خودم رو بکشم، منظورم حس تنفره.
دوستان من پسری هستم 22 ساله تقریبا لاغر اندام 63 کیلوم و 170 سانتم، مشکل من اینه که آدم ترسویی هستم، خیلی هم ترسو، و از خودم بدم میاد، از ترسم و از استرسی که همیشه دارم ، توی جمع به خصوص وقتی دختر باشه همیشه استرس دارم که نکنه پسری بهم تیکه بندازه ضایع بشم، همیشه قلبم تند میزنه و دهنم خشکه، نمیتونم صحبت کنم. 
وقتی با کسی میخوام بحث جدی کنم، یک
سلام و درود فراوان خدمت همه.
دوستان خوبم یک سوال و بهتر بگم نوعی ابهام برام پیش اومده و امیدوارم با راهنمایی های خوب تون به هر کسی که چنین مشکلی را داره کمک کنید؛
موقعیتی را در نظر بگیرید که پسری با اصول کامل اخلاقی و عرفی به دختر خانمی جهت آشنایی و شناخت بیشتر پیشنهاد داده باشه و اون دختر خانم هم جواب شون این باشه که: من نمی تونم الان جواب بدم و نیاز به فکر کردن دارم و بعدا جوابم را خواهم گفت. 
به نظر شما ایشون تمایلی دارن یا نه؟؛ و آیا باید منت
سلام چطورید دوستان
من یه دخترم، ۱۸ سالمه، راستش میخوام ازتون مشورت بگیرم.
من متوجه شدم که تمایلی به ازدواج ندارم. یعنی دوست ندارم همسر باشم. اصلا با روحیاتم سازگار نیست. خیلی از آقایون علاقه دارند که همسرشون را از لحاظ مادی و مالی و جسمی و روحی و ... حمایت کنند و خانم ایشان هم از کدبانویی و تربیت فرزند و وظایف همسرداری برایشان کم نگذارد (خب امیدوارم همه کسانی که طالب ازدواجی به این سبک هستند به آن برسند)
خب بریم سراغ خودم؛
قضیه این هست که من کلا
سلام 
بعد مدتها اومدم به این وبلاگ، من حدودا یه ۸ ماهیه تو یه جای خوب تو بخش امور مالی مشغول به کار هستم، این رو بگم که تو زندگیم خیلی محرومیت کشیدم، شاید تنها نقطه امیدم فقط همین شغلم باشه و میدونم که میتونم توش پیشرفت کنم خیلی زیاد.
۳۲ سالمه و دختر هستم، خیلی بی بی فیس هستم شاید تو نگاه اول یه دختر دبیرستانی به نظر بیام این شغل رو هم با هزار تا امتحان و مدرک بدست آوردم. من همکارم با هم استخدام شدیم از همون روز اول با هم خیلی خوب بودیم و از کار ک
سلام
دختری ۲۳ ساله هستم و مشغول تحصیل و مجرد‌. ماجرا برمیگرده به وقتی که بیست و یک ساله بودم، خانواده ما کلا ارتباط فامیلی زیادی دارن با هم، از قضا همدیگه رو زیاد میدیدم. تو گروه بچه های هم سن و سال دو تا برادر دو قلو بودن که یک سال و خورده ای از من کوچیکتر بودن، خانواده خوبی بودن و کلا آدم های اجتماعی و اهل ساز و موسیقی.
تا اینکه من متوجه شدم یکی از اون پسرها مدتیه انگار بیشتر بهم توجه میکنه یا نگاه میکنه، طبیعتا فکر کردم خیالاتی شدم بعد از طری
حالا که با خودم کنار اومدم ، حالا که دارم خودم رو اروم میکنم ، حالا که می خوام خودم باشم و برم دنبال زندگی خودم و تنها برای خودم بجنگم ، چرا نمیذارین؟؟ به خدا که نمیتونین منو درک کنین چرا اصرار میکنین!؟ چرا اذیتم میکنین!؟ خدایا میبینی منو؟؟
سلام
امیدوارم حال همگی خوب باشه. یه سوال داشتم:
خودتون رو توی شرایط زیر تصور کنید و بگید کدوم شخص رو انتخاب می‌کنید؟ چرا؟
الف) کسی که بهتون علاقه داره و توجه میکنه
ب)  کسی که خودتون بهش علاقه دارید (و ممکنه حتی به شما علاقه‌ای هم نداشته باشه)
سلام
من دختری هستم که 21 سالمه، و از شدت نیاز عاطفی دارم میترکم، نمی خوام این نیاز عاطفی در من باشه، دارم عذاب میکشم، چیکار میتونم بکنم این نیاز عاطفی لعنتی به جنس مخالف از من دور بشه، دارم عقده ای میشم.
با انجام چه کارهایی میتونم این حس مزخرف رو از خودم دور کنم که برام آرامش نگذاشته، نظر شما در مورد کنترل میل عاطفی به جنس مخالف چیه؟ من کلا میخوام این حس عاطفی در درون خودم بکشم و به هدف های بالاتری تو زندگی فکر کنم، مثل پیشرفت کردن تو زندگی، 
سلام 
من پسری هستم که به تازگی وارد 21 سالگی شدم . منم مثل بقیه پسرها دلم زن میخواد و خانواده ، ولی خب میدونم مردی که شغل، کار و پول نداره هیچ قدرتی نداره پس، میخوام نصیحتم کنید در زمینه کار و پول ... خیلی پسرهای سی ساله رو دیدم که بعد سربازی هیچی بلد نبودن و بیکار. من رشته م کامپیوتره، میخوام بعد لیسانسم برم خدمت، بعدش ارشد بخونم توی رشته خودم هم کار یاد بگیرم. 
منتهی میبینم یه پسرانی که مثلا اوایل 20 سالگی چیزی نداشتن، بعد چند سال به درآمد خوب،
علاقه من از اونجا شروع شد که یک روز چند تا از رفیقام داشتن به سالن میرفتند،و تفریحشون رو اونجا انجام میدادند.روز هایی بود که من از بیکاری حوصله ام سر میرفت و تصمیم گرفتم که به سالن بروم.اولین بارهایی که شروع کردم به بازی کردن برای وقت گذرونی و تفریح بود اما بعد از مدت کوتاهی متوجه استعداد خود در پست دربازه بان شدم از ان زمان به بعد دوران تقریبا حرفه ایی خودم رو شروع کردم . در روز های تابستا هفته ایی یک جلسه تمرین تخصصی گلری میرفتم و روز به روز پ
سلام
من پسری 25 ساله هستم، خدمت سربازیم رو تموم کردم و بعد خدمت سربازی کنکور شرکت کردم و رشته مورد علاقه م رو ادامه میدم و حدود 2 ساله که دانشگاه میرم شهر خودمون ... .
اهل دوستی با جنس مخالف نبودم و نیستم و سرم همیشه به کار خودم گرم بوده با اینکه فشار عاطفی و احساسی رو حس میکردم، در محیط دانشگاه سر به زیر بودم و به کار خودم میرسیدم تا موقع ازدواج برسه و اقدام کنم.
چند وقت پیش یکی از همکلاسی های دختر که من دیده بودم شون ولی اسم و فامیل شون رو نمیدونست
* این پست ممکن است به مذاق همه خوش نیاید !
جزوه جلسه ی 15 باکتری هم تمام شد و من تیک انجام شدش رو با فراغ بالی و نفس سنگینی میزنم... گوشیم رو برمیدارم و جی میل ام رو باز میکنم.  یه عالمه ایمیل از ژورنالهای پزشکی مختلف که از کلی وقت پیش ، نتونستم بازشون کنم . میون اون همه ، ژورنالی از کمینه ی مورد علاقه ام میبینم با عنوان IMS . سرواژه ای برای حالتی مثل PMS خانومها،  برای آقایون .قبلا هم شنیده بودم که مردها هم همچین حالاتی رو تجربه میکنن...
همچنان که میخونم
خسته شدم از زنگای وقت و بی وقتت! اخلاق مزخرف خودم کمه جواب تو رو هم باید دم به دقیقه بدم !
به تو چه کجا می رم؟ به تو چه چیکار میکنم؟ به تو چه چند می خوابم چند بیدار میشم؟ مگه تو بابامی؟ اصلا بابامم اینقدر گیر نمیداد بهم!!
خسته شدم ازت ... از رفتارای مزخرفت ... از صدای رو اعصابت که مدام داره توو گوشام می پیچه؟ نوار مغزیم دفتر نقاشیت شده؟!
بعد اون یارو ، حالا نفر بعدی از این ور بوم افتاده؟!     سلیقه ندارم که ، بانک جمع آوری اساتید دارم واسه خودم !!
رو زن
اشتباه بزرگم اومدن به این دانشگاه بود
اشتباه کردم
باید با اقتدار و با عزت میومدم سمت علاقه ام ، نه اینجور
کم کاری کردم 
سنم هر روز داره بیشتر میشه ، توان اینکه بخوام بشینم دوباره برا کنکور بخونم رو ندارم ، اما بشدت دوست دارم بشینم بخونم و شر همه چیز رو بکنم 
اما میترسم ، از شرابط کنکور میترسم
 
کاش کسایی کنکور ریاضی دادن میومدن حتی اگه شده بطور ناشناس بهم میگفتن ، سطح سوالا و کنکور و نتایج چجور بوده :)
 
 
یک روز بعد از قرنطینه در چهار راه ادبیات تو یک چشم به راه خواهی داشت در حالی که می خواهد توجه تو را جلب کند با پرتاب موشک های ناشیانه اش نشانه اش معلوم است با چشم های بی قراری که دو دو می زند در جیب سمت راستش یک شاخه گل رز است 
برای پیش گویی ان چنان روزی حرف زیاد داشتم ولی الان خسته ام و خوابم می اید ولی اگر واقعا اخرین روزهای دنیاست چرا ما قبل قرنطینه و ما بعدش من فقط باید به خودم تنها بگویم به قدر کشنندگی این ویروس و فاصله احتماعی ترس الود ادم ه
سلام دوست عزیز
خیلیا می پرسن که مگه پسر هم گریه می کنه؟
بله پسرها هم حتی اگه14یا15سالشون هم باشه شک نداشته باشید که از سر بد رفتاری گریه می کنند
نمونش همین خود من
من موقعی که باهام بدرفتاری می کنند و منو درک نمی کنند گریه می کنم
گریه می کنم که چرا کنار اینجور آدما نشستن و منو درک نمی کنن
پس فقط دختر خانوما گریه نمی کنن بلکه پسرا هم گریه می کنن
خیلی خوبه امتحان کنید
(:
دنباله ای برای نوشته‌ی «از چت روم تا عنتربرقیا»
​​​​​
عشق...کلمه جالبیه! هنوز نتونستم واقعا به عمق احساس جمع شده تو این کلمه پی ببرم؛ اما معتقدم هر کسی به اندازه خودش، تو تک تک ثانیه های زندگی حسش میکنه... پیله‌‌ی بدی برای خودم ساخته بودم. از اسم خودم متنفر بودم. هیچ ارتباطی با هیچکسی نداشتم. عجیبه اما من به عنوان یه بچه پسر حتی یک بار هم فوتبال خیابونی بازی نکردم!!!کم کم از پیله خودم اومدم بیرون‌! آخرین ضربه و تلنگر برای بیرون اومدن از این
یک دانشمند سویسی به نام ایزابل برگز مایرز مرحله ای از علاقه را اثبات نمود و به آن مرحله سوالات تثبیت علاثه گقت.
این نوع سوالات بعد از اینکه دو طرف علاقه ای ثابت شده به هم دارند و نیازمند تایید آن از سمت دیگری هستند پرسیده می شود
مثال 
-من از فوتبال متنفرم
-اگر من فوتبال را دوست داشته باشم چه؟؟؟
"اگر بت ها را واژگون کرده باشی کاری نکرده ای ،وقتی واقعا شهامت خواهی داشت که خوی بت پرستی را در درون خویش از میان برداشته باشی‌."
نیچه
کسی هست که خیلی دوستش دارم، هم از بودن باهاش لذت میبرم هم رنج می کشم، هر نگاهم و هر حرفم مملو از علاقه و حسادت به طور همزمانه. مگه میشه دوتا حس همزمان نسبت به یکنفر وجود داشته باشه، هم عشق و هم نفرت :/
در واقع هر وقت میبینمش دلم می خواد جامو باهاش عوض کنم، موقعیت، خانواده، ظاهر و هر چیزی که داره رو داشته باشم، اینج
سلام خدمت خوانندگان خانواده برتر
من میخواستم نظر عموم مردم رو راجع به ظاهر خودم بدونم، من تقریبا ۲۰ ساله هستم و تا حالا خواستگار به معنای واقعی کلمه نداشتم، احتمالا مشکل از ویترینی هست که مردم از من میبینن چه اخلاق چه قیافه، حالا از خودم بگم:
بیست سالمه، دانشجوی ترم ۴ پرستاری دانشگاه آزاد هستم، کسی تا حالا به من نگفته زشتم و اکثرا میگن که به نسبت خشگلم و اهل آرایش هم نیستم، قدم متوسطه و هیکلم هم خوبه، حجابم هم مانتویی ام، آستین کوتاه نمیپوش
میگن زمان که بگذرد درد آرام میشود 
چرا زمان درد مرا عمیق تر میکند خب
تمام روز سعی میکنم 
خودم را از دنیای گیج و منگ‌ درونم
 بکشم بیرون 
بیایم وسط حالِ زندگی 
هی حواسم باشد غرق هپروت خودم نشوم 
ولی از دستم در میروم 
باز برمیگردم‌ در بهت خودم 
تا به خودم می آیم دستی به صورتم میکشم
خیس است ...
دفعه بعد باید حواسم را بیشتر جمع خودم کنم 
 
خیلی کامل و واضح تیپ شخصیتیش رو برام توضیح داد
ده ها مثال زد
و بهم فهموند اگر قراره با این آدم باشم باید چه محدودیت هایی رو تحمل کنم
بشدت ترسیدم از اونچه که پیش بینی کرد و نگران شدم
اما چرا قدرت نه گفتن ندارم؟
چرا حتا پیش خودم دارم توجیهش میکنم؟
من که میدونم این حرفا درسته و به اندازه کافی نشونه هاش رو دیدم!
دارم روی زندگیم ریسک میکنم؟
یعنی علاقه ای که پیدا کردم باعث شده کور و کر بشم؟
من ک همه این چیزا رو دارم میبینم و میفهمم!
من که دقیقا میدونم
سلام دوستان
ببخشید من یه مشکلی دارم، اونم نحوه ی برخورد با همکلاسی هام هست. چون رشته من حدودا ۷ سال طول میکشه متاسفانه یا خوشبختانه بچه ها با هم خیلی صمیمی میشن. اکثریت قریب به اتفاق همدیگه رو با اسم کوچیک صدا میزنن و ارتباط و صمیمیت زیادی بین بچه ها هست.
خصوصا هم که هر تو کلاس چند تا اکیپ هست و تو هر اکیپ هم حداقل دو مورد رل هست. بچه ها تو همون اکیپ دیگه خیلی صمیمی ترن. من نه خودم نه خانواده ام دوست نداریم که این صمیمیت بین من و همکلاسی های پسرم ا
 تو کل زندگیم هیچ چیزم دقیقا  برای خودم نیست ...
هیچ چیز
حتی گاها احساس میکنم من خودمم برای خودم نیستم ...
نمیدونم در آینده یعنی روزی میاد که ببینم تمام من برای خودمه!!
نمیدونم ...
من تنها چیزی ک دلم میخواد اینه ک رها و ازاد باشم ...
خودم برای خودم باشم ... همین
دوست داشتنِ خدا که شرایط ندارد ...چه کسی گفته که خدا فقط خدایِ کسانیست که نمازشان اول وقت است وخمس و زکاتشان سر موقع ؟!من خدایی در خلوتِ شبانه ام دارم که خدای تمام آدم هاییست که باورش دارند و حتی ... خدای کسانی که باورش ندارند ... !آن قدر مهربان است که هربار با او حرف می زنم ، حالم را خوبِ خوب می کند ...من حتی عطر حضورِ خالصانه اش را هر روز کنار خودم حس می کنم ...من از آن آدم های خوبی که شما می گویید نیستم ...گاهی نمازم قضا میشود ،گاهی روزه هایم را نمی گیر
دیروز توی باغ کتاب یه جور بدی همه‌ی کتابا رو میخواستم ولی توانای خرید هیچ کدوم و نداشتم. و جالب تر از اون سلایق گستردم بود که یه جا باعث شد... 
وایسم، به خودم فکر کنم و بگم: بلاخره که چی‌؟ جم کن این ذهن همه چی پسندت و‌‌
ولی باز نمیتونم انکار کنم این قضیه رو که هنوز این سلایق گسترده رو دوس دارم. اینجوری با آدمای بیشتری در ارتباطم، با هرکس حتی شده یه علاقه‌ی مشترک پیدا میکنم و خیلی بهم کیف میده این ارتباط با آدمای خوبه دورم :)
جالبم برای خودم اینم
دیروز توی باغ کتاب یه جور بدی همه‌ی کتابا رو میخواستم ولی توانای خرید هیچ کدوم و نداشتم. و جالب تر از اون سلایق گستردم بود که یه جا باعث شد... 
وایسم، به خودم فکر کنم و بگم: بلاخره که چی‌؟ جم کن این ذهن همه چی پسندت و‌‌
ولی باز نمیتونم انکار کنم این قضیه رو که هنوز این سلایق گسترده رو دوس دارم. اینجوری با آدمای بیشتری در ارتباطم، با هرکس حتی شده یه علاقه‌ی مشترک پیدا میکنم و خیلی بهم کیف میده این ارتباط با آدمای خوبه دورم :)
جالبم برای خودم اینم
حالم داره به هم می خوره از آدمایی که خودشون نیستن...آدمایی که نه تنها خودشون نیستن که به تو هم اجازه نمی دن خودت باشی...
شدیدا سردرگمم توی برخورد با این آدما...
نمی دونم چرا احساس می کنم دین توی این زمینه می خواد ما رو دو رو بار بیاره...که این جا غمت رو پنهان کن...این جا بخند...بابا پس من کِی خودم باشم؟ (شایدم حرف دین رو بد متوجه شدم)
شدیدا سردرگمم که همچنان با لبخند این آدما به زور لبخند بزنم و با هر بار حرف زدن بی حساب و وقت و بی وقت، تمرکزم رو متلاشی ک
خسته شدم از زنگای وقت و بی وقتت! اخلاق مزخرف خودم کمه جواب تو رو هم باید دم به دقیقه بدم !
به تو چه کجا می رم؟ به تو چه چیکار میکنم؟ به تو چه چند می خوابم چند بیدار میشم؟ مگه تو بابامی؟ اصلا بابامم اینقدر گیر نمیداد بهم!!
خسته شدم ازت ... از رفتارای مزخرفت ... از صدای رو اعصابت که مدام داره توو گوشام می پیچه؟ نوار مغزیم دفتر نقاشیت شده؟!
بعد اون یارو ، حالا نفر بعدی از این ور بوم افتاده؟!     سلیقه ندارم که ، بانک جمع آوری اساتید دارم واسه خودم !!
رو زن
سلام 
دوستان من یه کم درگیرم با خودم، با دانشگاه های ایران با اوضاع آموزشی مون. ببینید من یه intj تایپ هستم و دائم دنبال تز دادن و نظریه پردازی و عاشق کارهای انتزاعی!، من علاقه ای به رشته های مولتی مثل مهندسی و پزشکی ندارم،چرا؟
چون مباحث علمی رو میگن بعد عملی رو میخوان ،که من یکی بعد علمیم قوی تره تا عملیم!، کلا دقت کردم من خیلی به این رشته ها علاقه ای ندارم، میتونم بخونم چون هم ضریب هوشیم خوبه هم درسم ولی خودم خوشم نمیاد.
میرسیم به انسانی، من ع
سلام من رویا عظیمی بنیانگذار وبلاگ کسب درآمد از طریق بیت کوین هستم.
مدتیست که با کسب و کار های دلاری و اینترنتی آشنا شدم. در ابتدا علاقه چندانی نداشتم تا اینکه دوستان در حوزه انواع روش های استخراج بیت کوین صحبت کردند. خیلی علاقه مند به این طور کسب و کار ها نبودم ، اما نکته ای که منو جذب کرد در واقع رایگان بودن این نوع کسب و کار بود که نیاز نبود من در اون سرمایه گذاری کنم.در خصوصش کمی صحبت کردیم و منم علاقه مند شدم. بعد از اینکه مطالبی رو از دوستا
شاید فردا برای خودم یک دسته گل بخرم ، با کاور کاهی و نوشته های ریز و درشت انگلیسی یا نه شاید هم شعر فارسی ، همان هایی که نخ های کنفی دارن از همانی که دوستش دارم و هیچکس نمی داند ، اری خودم برای خودم،چه اهمیتی دارد که کسی به من نه گل هدیه میدهد و نه کادویی ،انگار فراموش کرده بودم من هنوز خودم را دارم، اگر به همین زودی خودم را پیدا نکنم و قرار ملاقات نگذارم خواهم مرد......
زن پنجاه ساله ای را دیدم ؛همان که شب عروسیش برای اینکه تورش گِلی نشود تا رسیدن به خانه بغلش کردند.دقیقا از همان شب به بعد چهل سال تمام را به سختی و درد و نداری گذرانده.تلویزیون یه پیام بازرگانی می داد بچه ها سرسفره نشسته بودن و مادر انقدر قابلمه ی آبِ روی گاز را هم می زد تا بچه ها خوابشان ببرد،همان.
شوهر معتاد،زبان درازِ عوضی که از هیچ روزی برای عشق ورزیدن به زنش دست نمی کشید تا مبادا زنش جای کبودی ناشی از کتک از یادش برود.
صورتش را با سیلی،سرخ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها